کد مطلب:314129 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

شفای دختری در سقاخانه
2. متولی تكیه ی ابوالفضل علیه السلام شهر راور (از شهرهای كوچك حومه ی



[ صفحه 551]



كرمان) برای این جانب عباس شیخ الرئیس نقل كرد:

حدود ده سال قبل، دختر 7 ساله ای داشتم، در حدود ساعت 11 شب عقرب او را گزید. بعد از چند لحظه گفت: مادر، چراغها خاموش شد! دانستیم كه نابینا شده است. او را بغل كرده و برخاستم. مادرش گفت او را كجا می بری؟ گفتم: به دكتر.گفت این موقع شب دكتری نیست، گفتم دكتری دارم كه این موقع شب هم جواب می دهد. او را به تكیه آوردم و به ذیل عنایت ابوالفضل علیه السلام متوسل شدم، عرضه داشتم: آقا، من خادم تكیه و بارگاه شما هستم، روا است فرزندم بدین گونه باشد؟!

بعد از چند دقیقه فرزندم كه بی حال روی دستم افتاده بود به سخن آمد و گفت: بابا، چراغها روشن شد! او را به منزل برگرداندم، همسرم گفت به كدام دكتر مراجعه كردی كه به این زودی او را معالجه كرد؟! گفتم به دكتر ابوالفضل علیه السلام!